جدول جو
جدول جو

معنی مرز ونی - جستجوی لغت در جدول جو

مرز ونی
مرز بندی، بستن مرز زمین های شالی زاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
منسوب به ارزونا. رجوع به ارزونا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ وَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. واقع در 42هزارگزی شمال باختری کوهدشت و 42هزارگزی شمال باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت، با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ کاکاوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
ابوعبیدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعید بن عبدالرحمان المرزبانی (متولد بغداد به سال 297 هجری قمری و متوقی به بغداد به سال 384 هجری قمری). از علمای اخبار و ادب وتاریخ. اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا، والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره. این مرد مورد توجه عضدالدولۀ دیلمی نیز بوده است. رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمد بن عمران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است. آبش از قنات و چشمه. نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عبدالحق بن محمد بن مرزبانی صوفی از اهل دمشق (991- 1070ه. ق). محبی گوید به خط وی مجموعه ای دیدم که معانی نادر و حکایات ظریف داشت. و او را شعری نیک بود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به مرغیون که از قرای بخارا است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرز. مرزو. کرت. کردو. قطعه زمین مرزبندی شدۀ زراعتی:
کوه و درۀ هند مرا ز آرزوی غزو
خوشتر بود از باغ بهار و لب مرزوی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حالت محزون. اندوهگینی و ملالت
لغت نامه دهخدا
آلت تناسل. (برهان قاطع). آلت مردی. (فرهنگ خطی از مؤید الفضلاء). ظاهراً مرز کون درست است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع). رجوع به مرز در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سنجیدگی و نیک وزن کرده شدگی و نیک آراستگی. (ناظم الاطباء). سختگی. تناسب، (اصطلاح عروضی) نیک سنجیده و دارای وزن بودن شعر. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرزو: کوه و دره هند مرا ز آرزوی غزو خوشتر بود از باغ و بهار و لب مرزوی. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
مالکیت زمین، حکومت ناحیه و کشور، حکومت ناحیه سرحدی سر حد داری مرز داری
فرهنگ لغت هوشیار
پیراستن مرز شالی زار از علف های هرز
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه بستنشکلی از بستن کوله بار
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع آوری و دسته کردن خوشه های درو شده
فرهنگ گویش مازندرانی
ارزانی، ارزان بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
مازندرانی، اهل مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی
کرت بندی در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در گلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کارگر مرز بند زمین شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی